Thursday, November 20, 2008
عجايبي از كاخ سفيدنشينان
برگرفته از همون وبلاگ بامزه
برگرفته از يک وبلاگ بامزه
برگرفته از چند کتاب
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای 6
رايحه ناخوش نفس
بسياري ازکتابهاوسخنهااظهارفضيلت است يعني درواقع بيان نفس است يعني بنگريدمراوحديث نفس مي کند ،اگرموسيقيدان است مي گويدبه من نگاه کنيد به همين جهت اين رايحه ناخوش نفس درهنروشعروموسيقي فردديده مي شود
حمد
خيلي خوب است که انسان زيباييهاوخوبيهاراستايش کندوخوبيهاي مردم رابيان کند آنوقت اگراين ستايش براي خودحق باشد برمي گردد به حق ولي اگراين ستايش رابراي اين کردکه به يک چيز دني وحقيري برسد آنوقت اين ستايش مانع ميشود بين انسان وحق ونشانه دلبستگي به اين دنيا است
محبوب
محبوب مطلق فقط اوست وهرجامحبوبي هست بخاطراينست که نشاني ازآن محبوب مطلق دراوهست
خاک دردوست
علت اينکه انبيا عالم شدندبه همه علوم ياحداقل علوم انساني وآنچه مايه سعادت بشراست درسخنان آنها هست اينست که خاک دردوست شدند،هرکس خاک دردوست شدچشمش بازمي شودبه يک نورديگري وبه يک روشنايي ديگري که درآن روشنايي حقايق اشيا رابي کم وکاست مي بيند
ريا
ريايعني چيزي که مافوق وبرتراست راوسيله چيزي قراربدهيدکه مادون است آنچنان که نماز که وسيله تقرب به خداست وقتي ريا درآن بيايدميشودوسيله تقرب به ميرزاحسن که حاجي بازاراست واوست که رزق وروزي اين شخص راتعيين مي کند ،هرچه اضافه شدنسبت به آنچه که دردل هست آن رياست؛
شکر
شکريعني وقتي نعمتي به شمارسيدخودتان راشايسته آن نعمت ندانيد،هروقت ديديد يک نعمتي به شمارسيدوشرمنده شديدازآن نعمت وگفتيد مگرمن چه کردم که اين لطف شامل حال من شده،اين شکراست؛
رحم
رحم مال آنجائي است که حق با شماست وظاهرا حق باطرف مقابل نيست ،امابه چنددليل بايدرحم کرديکي اينکه انسانهااگردراين موردحقي ندارنددريک موردي حقشان گرفته شده،اگريک انساني هست که حق نداردبه شماناسزابگويداماحق داشته ازتعليم وتربيت برخورداربشوداما نشده؛ماکجامي توانيم بگوييم که اين خطاکاروغافل تمام حقوقش رابرخوردارشده منتهااينجاداردبه حق ديگري تجاوزمي کندوبه اين دليل بايدرحم کردچون اوهم ازحق خودش کاملا برخوردار نشده ،ثانيا وقتي شما رحم کرديد صفت رحماني حق در شماتجلي مي کندوهم به شمابرکتي ميرسدوهم به او،واين ديده رحماني ونظرمحبت داشتن انسان راخيلي نزديک مي کندبه صفت رحماني خداوند؛
هارموني
الان روزگاري شده که معني هارموني ازذهن مردم دورشده، چون مدعياني آمدند ومي گويند:ما درهنرمدرن باهارموني سروکارنداريم بلکه فقط باکنتراست سروکارداريم ويک پديده هاي ناموزوني ايجادمي کنند که در موسيقي ونقاشي ديده مي شود آدم بايدمراقب باشد لااقل مزاجش به هم نخوردواگرگاهي هم ديس هارمونيک ميشود لااقل هارموني راقبول داشته باشد وبفهمدکه اين کاربدبودکه من کردم ،تاوقتي آدم مي فهمد کارش بدبوده بالاخره هارموني هست ولي يک وقت هست که مي گويد چه کسي گفته اين کاربداست،افرادي هستندکه باحمله به فطرت، مي گويندفطرتي وجودندارد،معياري وجودندارد که بخواهيم بگوييم براساس آن معيارها اين درست است وآن غلط است،درستي وغلطي اي وجودندارد،وحقيقت واخلاق نسبي است؛ واين بزرگترين دروغي است که درقرن بيستم دارند مي گويند ومزاج دهررادارندتباه مي کنند همه عالم معني خوبي وزيبايي رامي فهمندوبااختلاف سليقه هم مشکلي بوجودنمي آيد
اشک
اي کاش مردم قدراشک رامي دانستند،منتها به اشک مي گويندآب ديده ؛ ولي بايد ديدچه ديده که آن اشک راريخته ؟اگرچشمش به يک آب وعلفي خورده وآن اشک را ريخته،قيمت آن ديده هم معلوم است ولي اگرکسي چشمش به آن معشوق ازلي افتاده وداردگريه مي کند هر دانه اش گنج است وهمه نعمتها ودولتها وخواسته هاوآرزوها رادرهمان نگاه به انسان مي دهند
طالب
اگرانسان يک عظمتي راطالب بشود نشانه عظمت روح خودش هست،هرکس که گفت من طالب مطلوبي هستم نشانه اينست که قابليت واستعداد رسيدن به آن مطلوب راهم داردوحتما تلاش هم مي کندوحتماهم مي رسد،هرچه راطلب کرديدبدانيدکه به آن خواهيدرسيدفکرنکنيدکه چيزي بزرگترازآنست که به آن برسيد
ميلاد
ميلاد رسول اکرم و همه بزرگان دو نوع است يکي ميلاد تقويمي وتاريخي است که برحسب تعاريف اختلاف نظر هم است درتاريخش، اين يک تولداست که البته مايه شادي وشعف ماست وضيافتي برپامي کنيم وجشني مي گيريم ولي حقيقت جشن رابايدزماني بگيريم که اودرمامتولدبشودميلادمسيح زماني است که يک مسيحايي درمازاده بشود؛يک شاعرانگليسي گفت اگرمسيح هزار باردربيت اللحم زاده بشودتوراچه سودکه همچنان ملول وافسرده ودلمرده باشي،توکه زنده نشدي ؛اگرمابه آن خلق محمدي نرسيم وبه آن رحمت نامنتهاي اوواصل نشويم وبهره مندنشويم ماراچه سودکه اومتولدشده است؛مايه سرشکستگي ماست که باوجودتولدچنين بزرگواري از آن خلق وخوي وجمال وبرکات وکمالات به ماچيزي نرسيده باشد
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای 5
شفا
اگرماثروتمندشويم وشاد وخوش وخرم شويم شفا پيدامي کنيم، 99درصدبيماريهاي جسماني محصول بيماريهاي رواني است،عامل اصلي بيماري اينست که آدم ازخودش راضي نيست وشب که مي خواهدبخوابدباطنش از اومي پرسدکه امروزچه کار کردي ؟دل چه کسي راخوش کردي؟چه کسي راامروزشادکردي ؟خانم اميلي برونته مي گويدشب که مي شود کارهايت را بگذارروي ميز،اگرديدي دربين آنها يک لبخندي هست که مثل يک خورشيدتابيده ودل يکي گرم شده ،آن روزت راباطل نکردي؛دارايي انسان شاديهايي است که توليدکرده وازآن شاديهاست که به انسان شادي مي دهندولذت مي دهندوبرکت پشت برکت به انسان مي رسد
محبوبيت
هيچ چيزدردنيابالاترازاين نيست که انسان محبوب باشد،بالاترين نيازماازهرگرسنگي بيشتراينست که مامحبوب بشويم ويکي مارادوست داشته باشد؛
مهرگياه
مهرگياه يک چيزهايي بوده که به خيالات باطل مي خوردند تاهمه دوستشان داشته باشند،درصورتيکه انسان وقتي محب شدمحبوب مي شودونبايدانسان بگويدکسي قابل نيست ،بايدانسان عاشق باشدتامعشوق پيدا بشودازاطراف وحاضرباشد تاخودش رافداکند درراه عشق ووقتي عاشق شد تمام عالم براي او معشوق مي شوند؛
ترافيک
ترافيک ما زشت است ونماينده کامل خودخواهي ماست ونشان مي دهد که تنهامن مطرح هستم وتواينجانباش ؛اين درروانشناسي ثابت شده که همه آدمهايي که جنايت مي کنند يک جاهايي بايک زشتيهاي خاصي برخوردکردندويک جايي مشکلي بازشتي داشتند،اين زشتيها روي هم اثرمي گذارندوتبديل به چيزهاي مشابه خودشان مي شوند،تبديل به غصه ونااميدي بداخلاقي وحرف بد مي شوند
بسم الله
بسم الله کليدکوک ماست همه هنرمندان وهمه انسانهايي که کار بزرگي مي خواهندانجام دهند بايداول بسم الله بگويند چون بدون اين اسم ما کوک نمي شويم کوک ما اينست که ما نباشيم هرکس که اسم خودش را فراموش کردواسم او رابرد اوکوک ميشود، کوک ما کوک عشق است عشق اقتضا مي کند که مانباشيم واگر ما بخواهيم عالم را بفهميم بدون آن نام نمي توانيم بفهميم و بايدکوکمان راباکوک عالم يکي کنيم وکوک عالم اينست که اوهست ،همه عالم مي گويند اوهست ومابايداسم خودمان رانبريم تاباعالم بيگانه نشويم
قناعت
قناعت به اين منظور نيست که انسان بي عرضه شودوکارنکندودنياطلب نباشد،بلکه قناعت يک اختياراست وقانع کسي است که درعين امکانات مي گويداينها مزاحم من است واينها رانمي خواهم وامکانات خودش راصرف خيروخوبي مي کند
دينارپرستي
يک کسي مي آيد و يک افکار شيطاني و يک نفس سمومي را در عالم پخش مي کندوبرگ وبال هزاران نفر را مي ريزد وجوانيشان رااز آنها مي گيردوالان دنياي دينارپرستي ودلارپرستي همين کارراميکند،جوانهاراوقتشان راميگيردويک مقداردلاربه آنهامي دهد که بعدانمي دانند باآن دلارها چه کارکنند
سخاوت
مهمترين وصف الهي اينست که مي بخشد وپس نمي گيردوهيچ انتظاري ازکسي نداردواين صفت بيش از هرچيزي مارابه اونزديک مي کند،وقتي ما مي بخشيم اين بخشش موهبتي است که به ماداده شده ومنتي است که برماگذارده شده چون ما چيزي نداريم که بخواهيم ببخشيم و منتي برکسي بگذاريم وشاني براي خودمان قائل شويم ،بخشنده فقط اوست وبايد گيرنده ودهنده هردوناظررحمت الهي باشندونه کسي که بخشيده ببيند که او بخشيده ونه گيرنده ببيند که اوگيرنده است بلکه هردوازدست اوبگيرندوببخشندودرقرآن هم اولين ظهورايمان سخاوت است
قرب الهي
ما اگر مي خواهيم به خداوند نزديک شويم بايدصفات اوراپيداکنيم،خداجايي نيست که آدم يواش يواش وسانت سانت به اونزديک شودبلکه خداونداوصافي داردوهرچه به آن اوصاف نزديک شويدبه او نزديک شديد
شب قدر
همه هستي ماوشان ومرتبه مادر گروي يک شب است ؛اگر اين شب رخ بدهددرزندگي ما،شاني پيدا مي کنيم ،اگررخ ندهد، درروزقيامت که خواهندپرسيدشماچه مدت آنجابوديد؟مابايدبگوييم يک شب طولاني بدون معراج وبدون نوروبدون پروازوبدون رويت آيات الهي گذرانديم شب
قدر يک سيروسفري است که ما از عالم تاريکي به عالم نور مي رويم واين شب قدر درزندگي همه بزرگان بوده وهرکس به مقامي رسيده وبراي بشريت هديه اي آورده معراج کرده ودرآنجامهمان پرودگاربوده وهرشب که درآن، حادثه معراج رخ بدهد آن شب،شب قدراست
خشم
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای 4
بخشش
گناه يعني نقصان ومحوکردن گناه يعني رسانيدن کسي از مرتبه نقصان به کمال؛
اگرکسي راکه خطايي ازاو سرزده راخواستيدببخشيديک راه آن اين است که به اوبگوييد تورابخشيدم واورارها کنيد،ولي يک راه ديگرآن اينست که آن نقصاني که دراوهست که به سبب آن نقصان اين بي ادبي وظلم دراوحادث شده است راازاوبگيريد وتبديل به کمال کنيدواين بهترين راه بخشش است
موسيقي
هرموسيقي اي راکه مي خواهيد گوش دهيدببينيدازکجامي آيداگرازشهرت طلبي وبي بندوباري وپول طلبي مي آيدمعلوم است که به همان جا هم شمارادعوت مي کند وبه همان جايي هم که از آن مي آيد منتهي مي شود
صورت مطلق
يک صورتي هست که مقصوداين صورت جسماني واين هيئت ظاهري است امايک صورتي به معناي ارسطويي هست که ارسطووقتي مي گويد صورت درمقابل ماده است اينکه مااصطلاحامي گوييم صورت ومي گوييم اهل صورت نباش ارسطوبه اين مي گويدماده ،آنوقت صورت نزدارسطوهمان جان است وجهت وحدت هرچيزي به صورتش است هرچيزي که ترکيب شده ازماده،آن ماده جهت کثرت آن است چون به سبب آن ماده هزارچيزوصدملياردذره وبينهايت ذره است ،امابه سبب صورتش است که مي گوييم يک قالي يا يک سمفوني،صورت عبارتست ازوحدت بخش عالم ماده پس کمال هرچيزي به صورت آن است وهمينطوراين کمالات تعالي مي گيرند تابرسندبه صورت مطلق،هرقدرماده کمترمي شود معلوم ميشود به کمال نزديکترشده است وقتي نقاش نقشي مي کشد بعلت غلبه عالم معنا وصورت ديگر کسي پول کاغذورنگ آن راکه همان ماده آن نقش است راحساب نمي کند وماده درصورت محومي شود،تاوقتي که ماده هنوزهست معلوم است که صورت هنوزصورت کاملي نيست، اگر يک تکه آهن را پيچي دهيدواين کارراتکرارکنيد تاجايي که ازآهن لطافت يک طره زيبارابيافريد آنوقت آن قطعه رامي گذارنددرترازووبجاي آن طلامي دهند؛ آن صورت مطلق راارسطو مي گويد خدا،خداکسي است که ماده نيست چون جهت قابليت هرچيزي را مي گويندماده وجهت کمال آن را مي گويندصورت ،چون اوکمال مطلق است هيچ ماده اي ندارد وهيولايي نداردوهيچ چيزي دراوبالقوه نيست وهمه چيزدراوبالفعل است، اگر انسان آن صورت مطلق را ببيندتمام مشکلات عالم برايش حل مي شود،فرض کنيديک مورچه اي روي يک قالي اي حرکت مي کند هرلحظه برايش اشکال پيش مي آيدکه چرااينجاسفيداست و جاي ديگرسياه است؟اگرقراربودسفيدباشدچرااين طرفش سياه است اگرقراربودسرخ باشد چرا سفيداست؟اگرقراربودصاف باشدچرااينجاکج است اگراصل برکجي است چرابعضي جاها صاف است؟اگررنگ سفيدخوب است چرا اينجا سرخ است؟ولي وقتي آن يونيورسال فرم را ومجموعه اين قالي را مي بيند تمام اشکالاتش برطرف مي شودووقتي آن جان رامي بيندمي فهمدکه هرکدام ازاينهادرجاي خودشان درست هستند
بازي دنيا
اين عالم عالم بازي هاست وعالمي است که بيشترمردم به حقيقتش نمي رسندوبه بازي تاآخرش مشغول مي شوندوهرکدام يک نوع بازي اي مي کنند، يک عده مذهب بازي مي کنند يک عده دوست بازي مي کنند يک عده هنربازي مي کنند يک عده عتيقه بازي مي کنند وهرکدام به يک بازي اي مشغول هستند وبه حق مشغول نيستند ،حتي کتاب بازان هم "کمثل الحماريحمل اسفارا "کتاب مي خرند جلدمي کنندپهن مي کنند جمع مي کنند وکتاب باز هستند ؛حتي عده اي دين را وسيله بازي قرارمي دهند ودين بازودين فروش هستند و نه ديندارولي يک وقتي مي فهمند که سوداي خام بوده وهيچ چيز نيست؛اما اگرخواستيدبازي کنيدبازي عشق را انتخاب کنيدکه به تعبيرهندي هايعني بازي آگاهي جهاني ونه اين آگاهي محدود وتيره که درهمه انسانها هست،وصل بشويدبه آن آگاهي مطلق وبرسيدبه ديدارآن صورت جهاني؛
جهان عشق است وديگرزرق سازي همه بازي است الاعشق بازي
توبه
توبه حقيقي يعني عبورازيک مرتبه اي به مرتبه ديگر وتوبه اين نيست که بگويي من فلان کارراديگرانجام نمي دهم
بلکه توبه اينست که اگرآن گناه رابه خاطرآوردي ،ظلمي کرده بودي يا ناسزايي گفته بودي يا غيبتي کردي و به يادت آمداين مساله ، حلاوتش زير زبانت نيايد ، چون هرگناهي يک حلاوتي دارد و انسان وقتي يک گناهي مي کند به سبب حلاوتش آن گناه را انجام مي دهد، اگر آن گناه رابه يادآوردي وحلاوتش زيرزبانت نيامد بلکه مرارت وتلخي آن زيرزبانت آمد معلوم مي شود که به يک درجه کاملتري رسيدي وذائقت درست شده به يک کمالي رسيده اي
استعداد
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای3
اينترنت
امروزه تمام سلولهاي عالم پرازعلم ودانش وآگاهي شده است وفقط شمابايددستوربدهيدواطلاعات رابگيريد،ازطريق شبکه اينترنت تمام کتابهاي عالم دراختيارشماخواهدبوداکراتصال ما محدودباشد فقط هاردديسک خودمان خواهدبودوچندتا سي دي اي که داريم ولي اگرمتصل شديم به شبکه اينترنت تمام اطلاعات دراختيارماخواهدبودولي يک شبکه اينترنت بزرگتري هست که هنوزبه آن دسترسي پيدانکرده اندوآن شبکه اينترنتي است که انبياواوليا وشعراي آسماني به آن شبکه متصل مي شوند،آنچنان که شعراي آسماني مي گويندکه ما شعرنمي گوييم بلکه الهه شعررا صدامي کنيم واو مي آيدوشعروداستان راتعريف مي کندچون اوازعالم بالا به آن شبکه دسترسي دارد
دروغ
دروغ خودش جهنم است اگرشماعميق شويدمتوجه مي شويدکه همين الان دروغ آتش است به محض اينکه آدم دروغ مي گويدنظام فکري اش به هم مي خوردوتمرکزحواسش راازدست مي دهدوکم حافظه مي شودوهزارعيب رواني پيدامي کندآدم هاي دروغگوازسلامت فکربرخوردارنيستندتمرکزحواس که عامل خلاقيت است درآنهاازبين مي رودچون آدم دروغگواضطراب داردچون مي داندکه دروغ خوب نيست ودلش هم نمي خواهدکه فاش بشودوهردروغ آدم رابه دروغ ديگري مي کشاندويک دوتادروغ انسان که فاش شدهويت او زيرسوال مي رودهيچ چيز بدترازاين نيست که وقتي انسان حرفي مي زندمردم نگاه کنندکه اين آقاراست مي گويديادروغ ،هيچ چيز بهترازاين نيست که وقتي آدم حرفي زدهمه بگوينداين آقاوقتي حرفي زدراست است؛ بنابراين شخصيت اجتماعي انسان وحضورآدم درجامعه به هم مي خوردواين ادامه پيدا مي کندتاقيامت وبه شکلهاي ديگري ظهورپيدامي کندواينطورنيست که شمارابه خاطردروغ مجازات کنندبلکه خوداين دروغ مجازات شماست
انسان الهي
ما چون يکي هستيم يک کارهم بيشترنکنيم صدتاکارنکنيم ويک کاربکنيم بعضي ها تقسيم مي کنندکارهارابه کاردنيوي مثل خوردوخواب وزن و بچه وکامپيوترومدرسه و... ويک کارهايي را هم مي گويندکاراخروي مثل نمازوروزه وکارهاي خيريه و... ؛درصورتيکه هم چنين چيزي نيست بلکه بايدانسانهاراتقسيم کردبه انسانهاي الهي وانسانهاي دنيوي،اگرانسان الهي شد،خوردوخواب او هم الهي مي شود چون به خاطرخدازندگي مي کندوبخاطرخداپشت کامپيوترمي نشيند وبه خاطرخداکتاب مي نويسدوهمه اش مي شودکاراخروي وعاشق خداونداصلاکاردنيوي نمي کند، انسان الهي بشويدوبرويددنبال دنيا وهزارتاکاربکنيدتاوجودتان منشا خيروبرکت بشود وخلاقيت وسازندگي و آباداني ايجادبشود ؛انسان هست که الهي مي شود يا دنيوي،اگردنيوي شديد همه کارهايتان دنيوي مي شودوحتي حج و نمازوزکاتتان هم دنيوي مي شود،وقتي روي آدم به طرف دنيا وهواهاي نفساني خودش بودديگرتفاوتي نمي کندکه به کدام طرف بايستدونمازبخواند چون به هرطرف بايستددراصل به طرف خودش ايستاده ونماز خوانده
شيطان
ماشخصا وظيفه اي نداريم که با شيطان خصومتي داشته باشيم وکينه اي ازاوبه دل بگيريم فقط چون خداونداورالعن کرده ما هم اورالعن مي کنيم ؛وگرنه خيلي خوب است که يکي هست که ادعاهاي بي معني مارارسواکند ،شيطان الزام نمي کندبلکه افشا مي کندوکارشيطان افشاگري است ،شيطان يک مقدارعلف دستش مي گيردو مي آوردجلوي دهان آدمها ،اگرکسي قاپ زدوعلف را خورد معلوم است که خوداودرعالم بهايم بوده وگرنه اگرانسان باشد که علف نمي خورد،شيطان قادرنيست کسي را اجبارکند،نه نبي اجبارمي کندونه شيطان "لااکراه في الدين"ولي شيطان آشکارمي کند،شيطان مي آيدجلوي انسان ووسوسه مي کند ومعلوم مي کندکه تودروغ گفتي که من خداپرستم ودلم پيش خداست بلکه دلت پيش غيرخداست ،توحيدت را نفي مي کندتامتوجه شوي موحدنيستي وبروي وتوحيدواقعي رابدست بياوري؛اين که خداوندشيطان را گذاشته در عالم براي خيرماست تاماراهرلحظه متوجه کند،شما مي توانيدخودتان رالحظه به لحظه باشيطان آزمايش کنيد،آيا خيرانسان اين نيست که يک دستگاهي داشته باشدکه نشان دهدفشارخون او بالاست يا پايين است وخطرمرگ براي انسان است،شيطان آزمون ومحک همه عالم هستي است،همه ادعاهاي باطل وبيخودي را رسوا مي کند،به همين جهت هم شيطان گفته که بامخلصين کاري ندارم"الاعبادک الله المخلصين"چون عبادمخلص همه آزمايش هارا باموفقيت سپري کردندوقبول شدند
خبر
بزرگترين هديه اي که پيغمبر براي ما آورد اين خبربود که گفت تونخواهي مرد، اين بزرگترين نگراني ما رابرطرف مي کندخبري بالاترازاين درعالم نيست که ايهاالناس مااين بدن نيستيم اين بدن ارتباطي باماندارداين يک دستگاهي است که سپرده انددست ماوگفتندشمافعلابااين کامپيوترکارکنيد،اگر کامپيوترخراب بشودشماکه خراب نمي شويدشماکه کامپيوترنيستيدبلکه پشت کامپيوترهستيد،من که دارم ميبينم چشم که نمي بيند مغزهم که نمي بيند ،من دارم مي بينم اين خبربزرگ راپيغمبرآوردکه توجانت محفوظ است ونگران جانت نباش
مرگ
بعضي هامعتقدندعامل همه بيماريهاي رواني ترس ازعدم است، مامي ترسيم که نکندنيست شويم نگراني مرگ حرص توليدمي کندهزارمشکل توليدمي کنداين که مامي ميريم وبعدش هم خبري نيست وبه کلي نابودمي شويم ،اين خودش عامل بيماري است. اول انسان ازپيري مي ترسدبه محض اينکه ازمرگ نگراني پيداکرد فکرمي کند که زمان گذشت چه کارکنم دارم پيرمي شوم وبعدش هم مرگ مي آيد شروع مي کند ازپيري ترسيدن ازمقدمات وآثارمرگ شروع مي کندبه ترسيدن امايک مرتبه يک رسول گرامي اي مي آيدوآيه اي مي آوردکه" ام حسبتم اناخلقناکم عبثا "،چقدرساده لوحي است که انسان فکرکندخدااورابااين حکمت ومعرفت آفريده براي اينکه بزندوخرابش کند، مرگ فقط يک انتقال است ازيک جايي به جاي ديگر ، درهيچ جاي قرآن گفته نشده است که انسان فنامي شودواين تفکرفناراشيطان درذهن انسان وسوسه مي کندومي گويد که مرگ نزديک است بروهرکاري که مي خواهي بکن ومرگ رابه عنوان فنامعرفي مي کندوگرنه درقرآن اصلاچنين چيزي نيست وقتي که صحبت از مرگ هست صحبت از انتقال است وگفته شده که "مرگي که ازآن فرارمي کنيد ملاقات مي کندشمارا" يعني شماهستيدومرگ را ملاقات مي کنيدو بامرگ سلام عليک مي کنيد؛يک شاعرانگليسي مکالمه اي رابيان کرده بين انسان ومرگ که مرگ به انسان مي گويدخاک بشووبميرونابودبشووانسان جواب مي دهدکه قراراين نبوده بلکه اين قرارمربوط به خاک بوده که خاک به خاک بايدبرگرددنه روح ولباس تن رادرمي آوردوپرت مي کندجلوي مرگ و مي رود
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای 2
وحدت وجود
خداوندشبيه هيچ کس نيست چون وجود محض است ،وجود نمي تواند دوتاباشدولي ماهيت مي تواند هزارتا چيز باشدچون عامل دويي ماهيت است نه وجود اگردوتاچيزداريم به خاطراينست که دوتاماهيت داريم اما وجودچون ماهيت ندارد نمي توانددوتاشود
شعر
شعر همه اش رمزاست وعلت اينکه بصورت رمز بيان شده است براي اين است که اصلااين حقايق گفتني نبوده واين ساده ترين صورتي بوده که امکان داشته اين حقايق رابيان کنند
چمن
جمن ونزهتگاه اهل معرفت آنجايي است که سخن خداهست
گوشه چمن جايي است که انسان ازغوغاي خلق وآشوب دنيافراغت داشته باشد ،اين چمن مي تواندخانه شما باشددوستان را دعوت کنيد خانه تان وصحن خانه تان را بکنيد صحن چمن وازميخانه حافظ و مولانا واين بزرگان قرض کنيدوبراي دوستاني که اهل اين معاني هستندشعربخوانيد
گول خوردن
آدم فقط وقتي گول مي خورد که صاف نيست وگرنه نمي شودکه انسان فرق دروغ باراست رانفهمدچون دروغ خيلي طعم وبوو مزه اش باراست فرق مي کند
بوي کبروبوي حرص و بوي آز درسخن گفتن بيايد چون پياز
آنچان که اگر شامه ظاهري ماسالم باشد بوي پيازرامي توانيم تشخيص دهيم
اگرشامه باطني ما هم سالم باشدمي توانيم تشخيص دهيم و مي توانيم اطلاعات رابگيريم
احوال پرسي
احوال پرسي هاي ما بصورت تعارف درآمده وسريع تمام مي شودولي وقتي مي گوييم حال توچطوره؟ يعني واقعادلم مي خواهدبدانم ومي خواهم بيايم درزندگي تووبدانم چه نيازي داري؟ما اگرواقعاحال هم رابپرسيم خيلي ازمشکلات حل مي شود
دل
اگرروح ماوسعت بيشتري پيداکند تمام آنچه که دردل تمام آدمها است را مي توانيم بگيريم ماگيرنده مان ضعيف است وگرنه قيافه آدمهاراکه نگاه کنيد مي فهميد که دردل او چيست اينکه مي گويندازدل به دل روزنه اي هست يعني شبکه اتصالي هست ولي مابه دليل اشتغال دائم به خودمان ونفسانيات خودمان نمي توانيم ازدل هم باخبرشويم ما اگرصاف بشويم ازاحوال هم بي اطلاع هم باخبرمي شويم
برگرفته از سخنان دکتر قمشه ای 1
سليمان باش و دستور بده. به خشمت بگو : برو اونطرف وايسا. برو و بر سر تكبرم خالي شو. به قهرت بگو: شما بفرماييد و بين من و جناب دروغ قهر برقرار كنيد. به ديو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام ِ تو نيستم. تو غلام مني. مانند سليمان مُـلك وجودت را فرمانروايي كن
انسانها معمولا ما را تشويق مي کنند که به بهاي از دست دادن کنجکاوي، احتياط را بر گزينيم و به قيمت از دست دادن ماجراجويي ، به امنيت متوسل شويم، از مجهولات بپرهيزيم و پا به وادي ناشناخته ها نگذاريم. ولي به اين حقيقت توجه کنيم که زندگي که در آن لذت کشف کردن نباشد، حتما طعمي امتحان شده دارد و تکراريست...برويد و عالمهاي ناشناخته را در وادي علم، هنر و موسيقي کشف کنيد و لذت ببريد
اگر مي گويند ذکر کنيد ، منظور اين نيست که يک تسبيح دستمون بگيريم و بگوييم: يا الله ، يا رحمان ، يا رحيم و ... ،اسم ببريم! اينها ذکر نيست. ذکر اينست که او در کل زندگي ما حضور داشته باشه. اگر يک اسم خدا جميل است، پس بايد در معماريمان باشد، توي رفتارهايمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون بايد باشد، تو صحبت کردنمون بايد باشد. کو جميل!؟ که تو مي گويي من ذاکرم! هر کس ذاکر نباشد به اسماء الله زندگيش سخت مي شود، معيشتش تنگ مي شود
چه فروشگاهي بهتر از فروشگاه اين عالم هست!؟
وقتي يک دانه ي گياه ميکاري، هزاران هزار دانه ميشود، همه اش براي تو.وقتي يک گل به کسي ميدهي، هزاران هزار گل از ديگران ميگيري؟ مي داني عزيز ، تو روي گنج داري زندگي ميکني و اميدوارم اين را بداني.
بدن ما نسبت به برنامه ريزي در راه عشق پاسخ مثبت نشان مي دهد و عمر انسان طولاني تر ميشود
در سکوت فکرت، صداي خدا وجود دارد که دائم مي گويدت: " آه ...عشق من"
تنها مانع موجود بر سر شادماني و نشاط، اعتقاد شما به وجود مانع بر اين راه است. به همين دليل راه را اشتباه مي رويد و گرفتار مشكل مي شويد.
اي به زمين بر، به فلك نازنين
نازكش ات هم فلك و هم زمين
ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم
انسانهايي كه هدف دارند حتا راه رفتنشان هم با ديگران فرق دارد. حتا حركات چشمشان هم بي هدف نيست. از دور مي توان تشخيص داد كه كدام انسان دارد وقت تلف مي كند و كدام آمده تا كار بزرگي انجام بدهد. در خيابان دقت كنيد و ببينيد چقدر انسانها سوار بر پاهايشان مي شوند و بي هدف راه مي روند. در عين حال به وقار راه رفتن بزرگان دقت كنيد.